#ارزشهای_زمینی
#کوتاه_اومدن
یکی بهم می گفت : من خیلی عاجزم ! گفتم : چرا ؟
گفت : وقتی کسی حرفی بهم میزنه ، همون جا ، نمی تونم جواب بدم و سکوت می کنم ، ولی وقتی میام خونه ، یادم میفته چی باید بهش می گفتم ! !
و من فکر کردم ، چرا نعمتی رو که خدا بهش داده ، بدبختی و بیچارگی میدونه ؟
توی ما آدمها ، وقتی یکی ، می بینه بحث فایده نداره و سکوت می کنه ، دیگران می گویند : دیدی چطور کوتاه اومد ! یعنی ضایع شد !
اون وقت ، همه ی معصومین ، کوتاه اومدن در جدال و بگو مگو را ارزش می دانند ، نه ضایع شدن !
تکلیف خودمون روشن کنیم ، با کدوم طرف هستیم ، زمینی ها یا آسمانی ها !
#سلوک_الی_الله
#تغییر
#سازگاری
بعضی ها یه کم جابجا نمی شوند ، تا سایه به سرشون بیفته و میگن : اگه آفتاب کمی اون طرفتر می رفت ، بهتر بود !
یعنی حاضرند سیستم جابجا بشه ، ولی خودشون تکون نخورند !
یه دونه ی گندم که داره از خاک میزنه بیرون ، می بینه بالا سرش سنگه ، کمی جابجا میشه و از اون طرف در میاد ، اون وقت ما …!
یکی از ویژگی های مهم انسان ، که ملائک هم ندارند ، سازگاری است . یعنی جوری تغییر کنی ، که نه سیخ بسوزه ، نه کباب !
#سلوک_الی_الله (144)
ای مهر تو چراغ دل و جان ما ، علی !
یه پاتو وردار !
توی سالهایی که برنامه ی “روایت فتح” شبهای جمعه، میرفت روآنتن پخش تلویزیون…
یه خاطره از یه رزمنده پخش شد که،،،
داستان اینجوری بود:
دوتا قایق، کنار هم ایستاده بودن…
یکی به پشت جبهه میرفت…
یکی به سمت عملیاتی بی بازگشت!
راوی میگفت:
دودل بودم…
یه پام تو این قایق بود،
یه پام تو اون قایق!
شهید…؛(که اسم اش خاطرم نیست)،
به راوی میگه:
“یه پا تو بردار…”
حالا هم…
یکی باید پیدابشه،
تا به بعضی از ماها بگه:
“یه پاتو بردار…”
بگه:
تویی که پیش از ماه رمضون…
یخچالت رو ازگوشت ومرغ، پرکردی!
و ازون طرف، بهیچ مرجعی هم اعتقاد نداری!
ولی روز “عیدفطر"، منتظری ببینی مراجع چی تصمیم میگیرن…
تا بفهمی چند کیلو گندم باید فطریه بدی!
یه پا تو بردار…
و… تویی که میگی؛
اسلام مال 1400 سال پیشه،
ولی ارثیه ی خواهرت رو نصف دادی!
یه پاتو بردار…
آهای خانم… خواهر!
تویی که…
هم میخواى امتیاز زن شرقی رو داشته باشی و، مهریهات رو بگیری،
و هم از مزایای زن غربی بهره مند باشی!
و بجای مشارکت در تولید، فقط بلدی؛
هفتهای یه بار فیس بوک شوهرت رو چک کنی!
یه پا تو بردار…
داداش…
نمیتونی یه زن باربی بگیری…
که هر روز برات(میزان پلی) کنه،
ولی درعین حال…
بوی قرمه سبزی تو راهروی خونهات بپیچه،
و بدون اجازهات، ازخونه بیرون نره…
ولی با هم بشینید اندر وصف سکوت سمفونی بتهون صحبت کنید!
یه پاتو بردار…
روشنفکر امروز… دانشجوی دیروز! نمیتونی برای رسیدن به دورهی تحصیلی بالاتر،
جزوه درسیتو، از هم اتاقیت قایم نکنی،
و الآن تو شبکه های اجتماعی اندر وصف خِساست ایرانی ها و open بودن خارجی ها سر به فیس بوک بکوبی!
تو نیز، یه پاتو بردار…
استاد گرامی…
پژوهشگر ارجمند…
شما هم نمیتونی… جملهی؛
(قلم علما، افضل من دما شهدا) رو، قاب کنی،
و روی دیوار خونهی 400 متریت بکوبی!
در حالیکه افزایش حقوق استاد تمومیت،
از مقالات دانشجوهات بدست اومده!
با عرض پوزش، شما هم،
یه پاتو بردار…
حاجی بازاری دیروز…
و “بیزینسمن” امروز،
تویی که عمراً بتونی رادیکال 4/2 رو حساب کنی!
ولی میخای از احترام یه دانشگاهی برخوردار باشی!
شما نیز حتماً…
یه پاتو بردار…
نمایندهی عزیز…
تویی که پول تبلیغات میلیاردیتو “هِبِه” گرفتی،
نمیتونی بعداً، رانت ندی…
ولی عضو “کمیته حقیقت یاب اختلاس” باشی!
اگه بهت برنمیخوره، شما هم،
یه پاتو بردار…
برخی از “ما"…
خیلی وقتا…
“حالمون خوب نیست”
و بهتره که…
“« یه پامونو، برداریم »”
#امید
من نمی دونم که چرا بعضی از ما ها فکر می کنیم ضرب المثل ها ، وحی منزلند و همشون عین حقیقت هستند !!
مثلاً می گویند : آب که از سر گذشت چه یک وجب ، چه صد وجب ! بیخود گفته هر کی گفته !
مگه فرقی نمی کنه که یک گلوله به آدم اصابت کنه یا صد گلوله ؟
صد هزار تومن بدهکاری با یک میلیون تومن بدهکاری فرق نمی کنه ؟ ! ! این ها حرف باند های تبهکاری و مافیاست ! !
پس هیچ وقت نگوییم ، من خیلی گناهکارم و یا بدم و دیگه کار خوب فایده نداره ، خدا منو دوست نداره ، امام زمان منو یادش رفته !!!!
هر چقدر بد باشیم ، باز زیر سایه رحمت خداییم .
اللهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شی ء .
حتی بعد از صد تا گناه ، با یک استغفار و دو رکعت نماز و ندامت قلبی ، شیطان نامید کنیم !
این حرف منو یاد یه روایت می اندازه:
فردی در ماه رمضان بر حمید بن قحطبه وارد شد و دید که دارد روزه اش را می خورد . وقتی با تعجب علت کارش را پرسید ، حمید جواب داد که : من گناهی کرده ام که روزه ام قبول نمی شود !
چون یک شب غلام هارون الرشید مرا به کاخ وی فراخواند . وقتی رفتم ، هارون گفت : با این غلام برو و هر چه گفت انجام بده .
من هم با غلام به خانه ای رفتیم . غلام درب اتاقی را باز کرد ، 20 پیرمرد سادات بودند ، گفت : گردن همه را بزن . من اینکار را کردم و اجساد آنها را داخل چاهی ریختم !
سپس درب اتاق دیگری را باز کرد . در اتاق 20 جوان سادات بودند . گفت گردن همه را بزن و درب اتاق دیگر را باز کرد 20 پسر بچه سادات بودند . گردن همه را زدم و داخل چاه ریختم . پس دیگر روزه من فایده ندارد .
وقتی راوی این ماجرا را به امام کاظم ع گفت ، امام فرمود : ناامیدی او از رحمت خدا ، از گناهش بزرگتر است !!!!
شاید شب قدر را درک نکرده ایم ، شاید هنوز آمرزیده نشده ایم و … ولی تا نفس داریم ، امیدوار به رحمت الهی باشیم ! خدا دنبال بهانه ای برای بخشیدن ماست ! این بهانه را به او بدهیم !
#سلوک_الی_الله
