زمان دارایی ارزشمندی است که
نمی توان از خرج شدنش جلوگیری کرد،
فقط می توان
آن را با تبدیل به مهارت و تجربه،
پس انداز کرد !
شخصیت بعضی اونقدر برجسته است که کسی به لباس و کفش و … او نگاه نمی کند !
و شخصیت بعضی اونقدر حقیر است که ،
جز لباس و کیف و کفش و طلای او ، چیزی دیده نمی شود !
.
#باران
هم چون باران باش …
رنج جدا شدن از آسمان را در سبز کردن زندگی جبران کن !
.
یک روز بعد از پایان کلاس شرح مثنوی، استاد علامه جعفری فرمودند: من خیلی فکر کردم و به این جمعبندی رسیدهام که رسالت هزار پیغمبر در عبارتی خلاصه میشود و آن “کوک چهارم” است…
جمع مریدان با چشمهایی گرد، پرسان بودند که “کوک چهارم” چیست!؟
علامه با آن لهجهی شیرین در تمثیل شرح میدهند که:
کسی کفشش را برای تعمیر، نزد کفاش میبرد. کفاش با نگاهی میگوید این کفش سه کوک میخواهد و هر کوک مثلاً ده تومان و خرج کفش میشود سی تومان…
مشتری هم قبول میکند. پول را میدهد و میرود تا ساعتی دیگر برگردد و سوار کفش تعمیر شده بشود.
کفاش دست به کار میشود. کوک اول، کوک دوم و در نهایت، کوک سوم و تمام…
اما …اما با یک نگاه عمیق در مییابد اگر چه کار تمام است، ولی یک کوک دیگر اگر بزند، عمر کفش، بیشتر میشود و کفش، کفشتر خواهدشد.
از یکسو، قرار مالی را گذاشته و نمیشود طلبِ اضافه کند و از سوی دیگر، دو دل است که کوک چهارم را بزند یا نزند…
او میان نفع و اخلاق، میان دل و قاعدهی توافق، مانده است…
یک دوراهی ساده که هیچ کدام خلاف عقل نیست…
اگر کوک چهارم را نزند، هیچ خلافی نکرده؛ اما اگر بزند، به رسالت هزار پیامبر تعظیم کرده…
اگر کوک چهارم را نزند، روی خط توافق و قانون، راه رفته؛ اما اگر بزند، صدای لبیک او، آسمان اخلاق را پر خواهد کرد…
دنیا پر از فرصت کوک چهارم است، و من و تو کفاشهای دو دل…!
بچه که بودم ، می گفتم جهان را تغییر خواهم داد .
بزرگتر که شدم ، گفتم جهان بزرگ است ، کشورم را تغییر خواهم داد !
به سن جوانی که رسیدم ، گفتم ، کشورم بزرگ است ، شهرم را تغییر خواهم داد !
به میان سالی که رسیدم ، گفتم ، خانواده ام را تغییر می دهم و آخر از همه گفتم ، خودم را تغییر خواهم داد و
حالا که عمرم رو به پایان است ، فهمیدهام که اگر از خودم شروع کرده بودم ، می توانستم جهانی را دگرگون سازم !
.
