15) تبلیغ برای ارگانها :
دوست سپاهی ام که عاشقش هستم ، زنگ زد و گفت : فلانی همین آلان بدو برو سرم سازی کرج ، برای 200 نفر از کارکنان زن و پزشکان بسیجی آنجا سخنرانی کن . پول آژانست هم با من !
من هم دویدم و مثل کسانی که زو بازی می کنند ، بی نفس خودم انداختم دربانی سرم سازی کرج .
- سلام آقا ، من برای سخنرانی آمدم .
اقا با خونسردی گفت : چی ؟ کدوم سخنرانی ؟ آقای فلانی بیا ببین خانم چی می گه !
تک اول را خوردم !
_ خانم بشینید ببینم ؟
تک دوم را جایی خوردم که فهمیدم طبق معمول خودم نفر اول هستم ! بعد از 20 دقیقه نشستن و هماهنگی های یخ زده ، یک خانمی پیدا شد که مرا همراهی کند .
با زحمت یک سالنی را دادند که برویم سخنرانی ، کلیدش گم شده بود و مسئولش نبود .
بالاخره بعد از یک ساعت یک جایی جور شد . نیم ساعت هم نشستم تا از 200 نفر ، پنجاه نفر جمع شود .
فکر می کنید چه اعصابی برایم مانده بود ؟
بدتر از همه این بود که وقت برگشتن ، آژانس نگرفتم و با تاکسی آمدم .
یکدفعه وقت پول دادن متوجه شدم یکی از همان خانم ها پیشم نشسته و 500 تومان کرایه مرا هم حساب کرد .
حتماً دلش بحالم سوخته بود ! چند سال از آن ماجرا می گذرد و دوستم را هم می بینم ، ولی دریغ از یک تشکر !
نکته : 1) اگر برای ارگان ها کار می کنید ، سعه صدر داشته باشید .
2 ) خودتان را برای دوستتان نکشید !