#پروین_اعتصامی
ای عجب ! این راه نه راه خداست
زانکه در آن اهرمنی رهنماست!
قافله بس رفت از این راه ، لیک
کس نشد آگاه که مقصد کجاست
راهروانی که در این معبرند
فکرتشان یکسره آز و هواست !
ای رمه ، این دره چراگاه نیست
ای بره ، این گرگ بسی ناشتاست
تا تو زبیغوله گذر میکنی
رهزن طرّار ، تو را در قفاست
دیده ببندی و در افتی به چاه
این گنه تست ، نه حکم قضاست !
لقمه سالوس که را سیر کرد ؟
چند بر این لقمه تو را اشتهاست ؟
نفس بسی وام گرفت و نداد
وام تو چون باز دهد ؟ بینواست!
خانهٔ جان هر چه توانی بساز
هر چه توان ساخت در این یک بناست
کعبهٔ دل مسکن شیطان مکن
پاک کن این خانه که جای خداست !
تا بُودت شمعِ حقیقت بدست
راه تو هر جا که روی ، روشناست
تا تو قفس سازی و شکّر خری
طوطیک وقت ز دامت رهاست
کاهلیت خسته و رنجور کرد
درد تو دردیست که کارش دواست
روی و ریا را مکن آئین خویش
هر چه فساد است ز روی ریاست
شوخ تن و جامه چه شویی همی ؟
این دلِ آلوده به کارت گواست
پای تو همواره براه کج است
دست تو هر شام و سحر بر دعاست !
بار خود از دوش برافکنده ای
پشت تو از پشتهٔ شیطان دو تاست
ورطه و سیلاب نداری به پیش
تا خِرٙدت کشتی و جان ، ناخداست
جان به تو هر چند دهد ، منعم است
تن ز تو هر چند ستاند ، گداست
منزل غولان ز چه شد منزلت ؟
گر ره تو از ره ایشان جداست
آنچه که دوران نخرد ، یک دلیست
آنچه که ایام ندارد ، وفاست
دزد شد این شحنهٔ بی نام و ننگ
دزد کی از دزد کند باز خواست ؟
روشنی اندوز که دل را خوشی است
معرفت آموز که جان را غذاست
پردهٔ الوان هویٰ را بِدر
تا به پس پرده ببینی چه هاست ؟
اطلس نسّاح هویٰ و هوس
چون گه تحقیق رسد ، بوریاست !