از باب اعتبار و آبروی که خدا بهم داده و نیکوکاران بهم اعتماد کردند، صد و شصت هزار تومن در حسابم است. یادداشت گذاشته ام که اگر مُردم، آن را از حسابم بردارند!
حالا نمی دانم چه کنم؟!!
آن را به حساب آن خانم و آقای طلبه ای مستضعفی واریز کنم که در دورترین نقطه ایران به تبلیغ مشغولند؟
یا به اون دختری واریز کنم که پدر و مادر خرجی اش را نمی دهند و می گویند برو برای خودت کار کن. برادرش هم معتاد است و در زندان!
یا برای اون دختری بدهم که نامزدش خرجی نمی دهد و هر روز مادرش عذرش را می خواهد و می گوید برو سر زندگیت در حالی که نامزدش پول اجاره خانه ندارد؟
یا به آن همسر بیوه ای که شوهرش در حین کار از پشت بام افتاده و چند بچه کوچک دارد؟
یا به اون طلبه ای بدهم که زنش مریض است و در بیمارستان بستری است و با نماز و روزه استجاری خرج درمان زنش را می دهد؟
یا به دختر معلول چهار ساله ای که هزینه کفشش یک میلیون و دویست هزار تومان است و پدرش معتاد است و مادرش کار در منزل می کند؟
و یا به آنکه روشنک بنت سینا درخواست کمک برایش کرده ، دختری که چند سال است عقد کرده و جهاز ندارد؟
یا هزینه درمان شوهر اون خانم جوان متدین بدهم که امروز و فردا زایمان می کند؟
و یا خانم جوانی که زایمانش نزدیک است و بچه قبلی اش در اثر گرسنگی سقط شده است؟
دلم برای صد و شصت هزار تومن می سوزد که بین این همه راه خوب، آواره و سرگردان شده است!
#طرید