دقیق ترین وزنه های دنیوی، که با اندک نسیمی، ارقام آنها جابجا می شود، از وزن کردن اعتقاد و اندیشه، اخلاق و احساسات و عواطف، ناتوانند! اما میزان و وزنه الهی، چنان دقیق است که حتی با خطورات قلبی، نگاه خائنانه، سوءظن، نفرت و کینه و …… بیشتر »
آرشیو برای: "شهریور 1396"
به گروه ما نپیوندید! عضو کانال ما نشوید! در فراخوان ما شرکت نکنید! دست از سر ما بردارید! با ما کاری نداشته باشید! دنبال کار خودتان بروید! اینها آرزوهای نگفته کسانی است که عده ای را دنبال خود کشاندند، ولی نتوانستند راه حق را بروند و همراه خود، عده… بیشتر »
لن تنالوا البرّ حتی تنفقوا مما تحبون نعیمه وسط این همه کار و جلسه و تبلیغ، بهم زنگ زد که یه سری بهم بزن. بعد از جلسه با عجله ماشین می گیرم و میرم. وارد راه پله که میشم، بوی برنج و زعفران گیج و منگم میکنه. وقتی نعیمه درو باز میکنه، خشکم میزنه! وای… بیشتر »
#سلام_بر_غدیر آیه انذار نازل شده بود و دوش پیامبر ص زیر بار سنگینی آیه، خم! دیگر وقت پنهان کاری گذشته بود و روشنایی اسلام بر همگان واجب! این بار دوم بود که فرزندان عبدالمطلب در خانه پیامبر ص جمع شده بودند تا سخنان پیامبر ص را بشنوند، اما… بیشتر »
#سلام_بر_غدیر ستم فرعون نفس گیر بود و جهالت بیداد می کرد و موسی ع، بدنبال همراهی که بار سنگین رسالت را به یاری او بدوش کشد ! رو به درگاه احدیت کرد و از خدا یار و یاوری و جانشینی خواست: وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي هَارُونَ… بیشتر »
یک چند سالی استاد راهنما بودم. برای اینکه بتوانم پایان نامه را به زمان دفاعیه برسانم، برای شاگردانم برنامه ریزی می کردم که در دو ماه اول فیش برداری کنند و در دو ماه دوم فیش ها را بهم الحاق کنند و در دو ماه آخر نقد و بررسی و جمع بندی و نتیجه گیری… بیشتر »
کتاب را ورق می زنم. “نقش زنان در تحولات اجتماعی” ... «مهد علیا مادر ناصرالدین شاه قاجار، یکی از مؤثرترین زنان در حکومت ایران بود که فتنه انگیزی های او به قتل امیر کبیر انجامید.»* کتاب را می بندم. یادم میافتد که بعد از سخنرانی در حسینیه، خانم میانسالی… بیشتر »
#کل_من_علیها_فان پدرم می گفت: در زمان قدیم، پیرمردی بود که در تمام عمرش دریا را ندیده بود، او را به شمال بردند تا دریا را ببیند. وقتی به لب دریا رسید، نگاه تعجب آوری به دریا کرد و گفت: « دریا اینه! این که همش آبه! » آرزوهای آدمها هم همین… بیشتر »
صبح که از خانه بیرون می اومدم، مادرگربه را دیدم که توی حیاط کلافه و پریشان است و دور خودش می چرخد! یه پیشت کردم و از خونه اومدم بیرون. کمی جلوتر بچه گربه را ماشین زده بود و وسط کوچه افتاده بود و مرده بود! حتماً واسه همین مادرگربه کلافه… بیشتر »
آیة الله مظاهری در کتاب خود می نویسد: « در زمان قدیم، سرداری مهمان حاکم شد. وقتی سر سفره مرغ بریانی را آوردند ، سردار تبسمی کرد! حاکم علت خنده اش را پرسید. او گفت: مدتی پیش ، در مسیری با رهگذری هم سفر شدم. در میانه ی راه حرفهایی بین ما… بیشتر »