سالها پیش یک روز صبح که از خواب بیدار شدم، با اتفاق بدی مواجه شدم! خدایا من از این صبح هایی که آدم سورپرایز می شود، به تو پناه می برم! انگشت شست دست راستم، بشدت درد می کرد. وقتی حرکتش می… بیشتر »
آرشیو برای: "خرداد 1396, 31"
وقتی به منصوره زنگ زدم و گفتم، میام ببینمش، خیلی خوشحال شد و گفت که بیا خونه ی خواهرم. قرار بود بعد از ظهر خواهرش، منصوره را ببره خونه شون تا حمومش کنه! آخه مادر منصوره پیر بود و خود منصوره مشکل جسمی مادر زادی داشت و معلول… بیشتر »