یواش یواش احساس کردم خنک شدم . پاهایم جان گرفت ! از وسوسه های شیطانی که به ذهنم امده بود ، خجالت زده و شرمنده ی اهل بیت شدم ! اشکم در آمده بود ! امروز از همان سنگ هایی که در طائف به پیامبر(ص) زده بودند ، به من هم خورده بود ! از… بیشتر »
آرشیو برای: "خرداد 1396, 30"
نمی دانم چطور شد ، رحمت الهی وزیدن گرفت ! شاید چون واقعاً خالصانه رفته بودم ؟ هان چطور شده ؟ این همه می روی و عزت و احترامت می گذارند ، حالا یک دفعه هم بی احترامی شود ؟ مگر تو از پیامبر (ص) بیشتری ؟ توی طائف با او چه کردند ؟ مگر کوچه… بیشتر »
انگار یک تریلی 18 چرخ از رویم رد شده است ، تمام بدنم درد می کرد . من آدم قوی هستم و خیلی جاها کم نمی آورم ، ولی نمی دانم چرا اینطور شده بودم ؟ شاید توقع چنین رفتاری را نداشتم ! یواش یواش زمزمه های شیطان شروع شد . ( آخر من با این شیطان… بیشتر »
انگار یک تریلی 18 چرخ از رویم رد شده است ، تمام بدنم درد می کرد . من آدم قوی هستم و خیلی جاها کم نمی آورم ، ولی نمی دانم چرا اینطور شده بودم ؟ شاید توقع چنین رفتاری را نداشتم ! یواش یواش زمزمه های شیطان شروع شد . ( آخر من با این… بیشتر »
کم کم حالم عوض شد و اعتماد بنفسم را از دست دادم . خیلی سعی می کردم خودم را کنترل کنم و از کلاس خارج نشوم . این کار شکست بزرگی برای پیامبر( ص ) و امیر المؤمنین ( ع ) بود و باید تحمل می کردم تا خاطره خوشی از ضایع کردن یک استاد حوزه نداشته باشند !… بیشتر »
من دیدم فیلمی که من دارم بازی می کنم ، اینها قبلاً کار گردانی کرده اند ! خوب تک اول را خوردم . دیدم مشتم باز شده ، و اینها پر روتر از این هستند ، من هم شروع کردم با زبان نرم و لین ، مستقیم حرف زدن و از پیامد های نا مطلوب بد حجابی و رفیق بازی گفتن… بیشتر »
رفتم دفتر و مدیر با کلی احترام مرا به کلاسی راهنمایی کرد . دبیر هم به احترام من درس را تعطیل کرد و بین بچه ها نشست . من از مدیر در مورد مهم ترین چالش بچه ها پرسیده بودم و او گفته بود ، بد حجابی و رابطه با نامحرم و دوست پسر داشتن ،… بیشتر »
بسمه تعالی تا حالا یه تریلی 18 چرخ از رویت رد شده ؟ سالها پیش مدیر محترم مدرسه، برنامه ای را طراحی کرده بود که اساتید حوزه برای تبلیغ و پاسخ به شبهات به دبیرستان ها بروند . البته اجباری نبود ولی زوری بود! قرعه یک هنرستان… بیشتر »